مملی جیجل

شبی در رستوران!

عزیز مامان ما یعنی من و بابا و تو امشب رفتیم یه رستورانه خیلی خیلی خوشکل و باکلاس که همون موقعی که غذا رو اوردن برامون تو از اون جیغ! های خوشکلت کشیدی و اون رستورانه زیبا بهمراه من و بابا و مشتریارو روی سرت گذاشتی! ای مامان قربونت بره! ما هم مجبور شدیم غذا رو سفارش دادیم برامون بسته بندی کردن و با خودمون اوردیم خونه، اونجا همه بهمون خندیدن و جالب اینکه گریه هات روبروی رستوران توی ماشین به خنده های بانمکت تبدیل شد... ای مامان قربونت بره..!
30 دی 1389

مملی...

دیروز مملی رو بردم واکسن زدم! جوری که گریه کرد دنیا + بیمارستان رو سرم خراب شد! گلکم دیروز تب کرد و تا خود شب ناله های شیرینی ازش سر میزد؛ امروز بالاخره کمی بهتر شد و یخورده خنده هدیه داد...
27 دی 1389
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مملی جیجل می باشد